خرد

هـمکاران محترم و دانش آموزان عزیز به وبلاگ خودتان خوش آمدید.امید است،که ما را در این مسیر یاری کنید.ضمنا پذیرای انتقادات و پیشن

خرد

هـمکاران محترم و دانش آموزان عزیز به وبلاگ خودتان خوش آمدید.امید است،که ما را در این مسیر یاری کنید.ضمنا پذیرای انتقادات و پیشن

مبانی نظری وفلسفی ونیز روانشناختی پروژه های علمی

این پست از وبلاگhttp://jaberebnehayan.persianblog.irدوست عزیزم آرش علایی تهیه شده 

مقدمه:

معلمی که قصد دارد در مورد پروژه های علمی تحقیق نموده وآنرا در کلاس درس به کار گیرد باید با مبانی نظری وفلسفی ونیز روانشناختی پروژه های علمی آشنا باشد.بنابراین در این بخش مجددا مطلبی در باب فلسفه ی عمل گرایی که زیر بنای آموزش پروژه محور می باشد ذکر می گردد.

شاید هیچ سیستم فکری یا فلسفی در قرن بیستم به اندازه عملگرایی مطرح نشده و غوغایی به پا نکرده است که هنوز هم مطرح است و درباره اش گفتگو می‌شود (ویلیامز جیمز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، 1370.) به گفته خود ویلیامز جیمز «روش پراگماتیکی قبل از هر چیز روشی است برای حل نزاعهای متافیزیکی، که در غیر این صورت می‌توانند پایان‌ناپذیر باشند. آیا جهان واحد است یا کثیر؟ مقدر است یا آزاد؟ مادی است یا روحی؟ اینها مفاهیمی هستند که هرکدام ممکن است درباره جهان صادق باشد یا نباشد و نزاع بر سر چنین مفاهیمی پایان‌ناپذیر است. روش پراگماتیکی در چنین مواردی عبارت است از کوشش برای تفسیر هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن.

اگر این یا آن مفهوم صحیح باشد چه تفاوت عملی در بین خواهد بود اگر هیچ‌گونه تفاوت عملی یافت نشود در این صورت، شق‌ها (آلترناتیوها)ی مختلف عملا دارای یک معنا هستند و هر نزاعی بیهوده است. هرگاه نزاعی جدی باشد ما باید قادر باشیم تفاوت عملی‌ای را که در اثر محقق بودن این با آن طرف نزاع حاصل می‌شود نشان دهیم. (شعاری‌نژاد، 1383)

اصطلاح پراگماتیسم از واژه یونانی پراگما به معنای عمل مشتق شده است. این اصطلاح را نخستین بار چارلز پیرس (1914-1839) دانشمند و فیلسوف امریکایی در 1878 وارد فلسفه کرد. پیرس در نشریه «ماهنامه دانش‌عامه» پس از خاطرنشان کردن این نکته، که عقاید ما واقعا قواعدی برای عمل هستند، اظهار کرد که برای بسط دادن یک مفهوم ذهنی فقط لازم است معین کنیم این مفهوم برای ایجاد چگونه رفتاری به کار می‌آید و آن رفتار برای ما یگانه معنای آن است (پراگماتیسم، 1370 ،)

«پراگماتیسم بیانگر رویکردی کاملا آشنا در فلسفه، یعنی همان رویکرد تجربهگرایانه است (همان منبع، صفحه 43.)

پراگماتیسم یا سیستم فکری «اصالت عمل» یا «عمل‌گرایی» که «تجربه‌گرایی» و «ابزارگرایی» و «وسیله‌گرایی» نیز نامیده می‌شود عمدتا در مخالفت با اصول ایده‌آلیسم به وجود آمد و گسترش یافت و تقریبا کیفیت و نظام آموزش و پرورش جهان را تحت تاثیر قرار داد که هنوز هم این تاثیر عمیق ادامه دارد. عملگرایی عبارت است از نوعی گرایش، روش و یا فلسفه‌ای که نتایج عملی و افکار و معتقدات آدمی را معیار اساسی تعیین ارزش و حقیقت آنها می‌داند. (چهار پراگماتیست، 1366.)

عمل‌گرایی (پراگماتیسم)

مقدمه:

معلمی که قصد دارد در مورد پروژه های علمی تحقیق نموده وآنرا در کلاس درس به کار گیرد باید با مبانی نظری وفلسفی ونیز روانشناختی پروژه های علمی آشنا باشد.بنابراین در این بخش مجددا مطلبی در باب فلسفه ی عمل گرایی که زیر بنای آموزش پروژه محور می باشد ذکر می گردد.

شاید هیچ سیستم فکری یا فلسفی در قرن بیستم به اندازه عملگرایی مطرح نشده و غوغایی به پا نکرده است که هنوز هم مطرح است و درباره اش گفتگو می‌شود (ویلیامز جیمز، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، 1370.) به گفته خود ویلیامز جیمز «روش پراگماتیکی قبل از هر چیز روشی است برای حل نزاعهای متافیزیکی، که در غیر این صورت می‌توانند پایان‌ناپذیر باشند. آیا جهان واحد است یا کثیر؟ مقدر است یا آزاد؟ مادی است یا روحی؟ اینها مفاهیمی هستند که هرکدام ممکن است درباره جهان صادق باشد یا نباشد و نزاع بر سر چنین مفاهیمی پایان‌ناپذیر است. روش پراگماتیکی در چنین مواردی عبارت است از کوشش برای تفسیر هر مفهومی به کمک ردگیری پیامدهای عملی مربوط به آن.

اگر این یا آن مفهوم صحیح باشد چه تفاوت عملی در بین خواهد بود اگر هیچ‌گونه تفاوت عملی یافت نشود در این صورت، شق‌ها (آلترناتیوها)ی مختلف عملا دارای یک معنا هستند و هر نزاعی بیهوده است. هرگاه نزاعی جدی باشد ما باید قادر باشیم تفاوت عملی‌ای را که در اثر محقق بودن این با آن طرف نزاع حاصل می‌شود نشان دهیم. (شعاری‌نژاد، 1383)

اصطلاح پراگماتیسم از واژه یونانی پراگما به معنای عمل مشتق شده است. این اصطلاح را نخستین بار چارلز پیرس (1914-1839) دانشمند و فیلسوف امریکایی در 1878 وارد فلسفه کرد. پیرس در نشریه «ماهنامه دانش‌عامه» پس از خاطرنشان کردن این نکته، که عقاید ما واقعا قواعدی برای عمل هستند، اظهار کرد که برای بسط دادن یک مفهوم ذهنی فقط لازم است معین کنیم این مفهوم برای ایجاد چگونه رفتاری به کار می‌آید و آن رفتار برای ما یگانه معنای آن است (پراگماتیسم، 1370 ،)

«پراگماتیسم بیانگر رویکردی کاملا آشنا در فلسفه، یعنی همان رویکرد تجربهگرایانه است (همان منبع، صفحه 43.)

پراگماتیسم یا سیستم فکری «اصالت عمل» یا «عمل‌گرایی» که «تجربه‌گرایی» و «ابزارگرایی» و «وسیله‌گرایی» نیز نامیده می‌شود عمدتا در مخالفت با اصول ایده‌آلیسم به وجود آمد و گسترش یافت و تقریبا کیفیت و نظام آموزش و پرورش جهان را تحت تاثیر قرار داد که هنوز هم این تاثیر عمیق ادامه دارد. عملگرایی عبارت است از نوعی گرایش، روش و یا فلسفه‌ای که نتایج عملی و افکار و معتقدات آدمی را معیار اساسی تعیین ارزش و حقیقت آنها می‌داند. (چهار پراگماتیست، 1366.)

« بنا به تعریف فلورانوا پراگماتیسم یعنی احتراز لفاظی و تعیین ارزش هر اصل فلسفی از روی تاثیر و ارزش عملی که در زندگی افراد ممکن است دارا باشد.» (مدرسه و شاگرد، 1333.)

پیشگامان فلسفه تربیتی عملگرایی

  ریشه‌های فلسفه تربیتی پراگماتیست را می‌توان در سنتهای فلسفی اروپایی پیدا کرد. حتی برخی مقدمات پراگماتیست را به هراکلیت (540-480 پیش از میلاد) فیلسوف یونانی نسبت می‌دهند.

بعضی نیز فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی را بنیان‌گذار پراگماتیسم می‌دانند.

شیللر(1864 - 1937)

شیللرآلمانی‌‌‌الاصل در 1929 مقاله «پراگماتیسم» را نوشت و این مفهوم را مترادف «انسان‌گرایی» یا «اصالت بشر» تلقی کرد. او می‌‌نویسد: «من خود حیران شدم که پی بردم مدتها بی‌آن که خود بدانم پراگماتیست بوده‌ام و طرفداری من از موضعی کاملا مشابه در 1892 فقط نام پراگماتیسم را کم داشته است (کاپلستون، فردریک ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی، 1370)

در هر حال آنچه مسلم است فلسفه عملگرایی عمدتا به وسیله پیرس و ویلیام جیمز و جان دیویی رشد و گسترش یافت و به صورت سیستم فکری جهانگیری درآمد. پراگماتیسم را به خانه یا مسافرخانه بسیار بزرگی تشبیه می‌کنند که همه مسافران می‌توانند به راحتی وارد شوند و در اتاقهای متعدد آن، به هر شکلی که می‌خواهند، رفت و آمد کند.

 

چارلز ساندرزپیرس  معیار پراگماتیک را رشد و گسترش داد: البته نه راهی برای حقیقت بلکه، کشف معنا. ویلیام جیمز (1842 - 1910) عمومی و موجه ساختن این که معرفت مبتنی بر تجربه می‌تواند سودمند باشد را مطرح ساخت. صلاحیت او در فلسفه و وابستگی او به واقع‌گرایی عقل مشترک یا فهم عام پراگماتیسم را به صورت فلسفه قابل احترامی درآورد. جان دیوئی (1859 - 1952) پراگماتیسم را به عنوان فلسفه نظامدار امریکایی مشخص شکل داد. به نظر دیوئی رسالت فلسفه انتقادی، سازندگی و بازسازی است. (شعاری‌نژاد، 1383.)

پرسشها در فلسفه، مهمتر از پاسخها هستند و هر پاسخ، سرانجام، به صورت یک پرسش تازه درخواهد آمد. (پیرس)

کودکان ما تقریبا با روحیه علمی به دنیا میآیند. (جیمز)

 اداره مدارس براساس مفاهیم نوع جدید بسیار مشکل‌تر از پیمودن راههای کوبیده‌ای است که مدارس قبلا رفته‌اند.

(جان دیوئی)

پیرس 

 

 

پیرس فیلسوف امریکایی را بنیان‌گذار فلسفه پراگماتیسم معاصر می‌دانند که از افکار کانت فیلسوف آلمانی متاثر شده بود. او در طول حیاتش هرگز و در هیچ دانشگاهی پست ثابتی نپذیرفت. بخش عمده زندگی خود را به تنهایی و گوشه‌نشینی سپری کرد و در تنگدستی از دنیا رفت. این فیلسوف که روش خود را «پراگماتیسم» نامید، می‌گفت: معنای افکار با قرار دادن آنها در یک تست آزمایشی مشاهده نتایج، بهتر کشف و روشن می‌شود. پیرس افکار و عقایدش را به شکل نظامدار (سیستماتیک) توضیح نداد بلکه روی ویلیام جیمز اثر گذاشت.به نظر پیرس «آموزش و پرورش» به هدفی عالی‌تر از رفاه، چه فردی و چه اجتماعی، نیاز دارد، تنها آن هدفی به اندازه کافی عالی است که پیشبرد قانون دوگانه عشق و عقل را در بر داشته باشد. پیرس می‌گوید، سمت‌گیری آموزش و پرورش، تامین رفاه افراد است و انسان‌ها را ترغیب می‌کند که رفاه خویش را به مثابه هدفی ممتاز ساخته است. رفاه تنها هنگامی به دست خواهد آمد که به گونه‌ای سنجیده و به مثابه یک هدف در نظر گرفته نشده باشد، رفاه به مثابه یک نتیجه فرعی جستجوی اهداف دیگر و عالی‌تر به دست می‌آید (چهار پراگماتیست، 1366) حقانیت دادن به آموزش و پرورش براساس ظرفیتش برای افزایش درآمد، به ارائه دیدگاهی محدود از هدف منجر می‌گردد. چنین درکی از آموزش و پرورش و زندگی که بدون شک هدف آموزش و پرورش جدا از هدف زندگی نیست، به چه چیزی منجر خواهد شد؟ «فقر روحی» تنها نتیجه دیدگاهی است که نمی‌تواند اشخاص را با اهدافی تغذیه کند که فراتر از رفاه آنان است؛ اهدافی که زندگی آنان بر حسب آنها، با معنا یعنی دارای پیامدهای مهم می‌گردد (شعاری‌نژاد، 1383.)

ویلیام جیمز

  

فیلسوف و روانشناس برجسته امریکایی است که تحت‌تاثیر پیرس و چند فیلسوف و نویسنده دیگر قرار گرفت و سیستم فکری «پراگماتیسم» را به صورت یک فلسفه نظامدار درآورد به طوری که غالبا او را بنیان‌گذار «پراگماتیسم» می‌نامند. جیمز برخلاف پیرس، خونگرم و معاشرتی بود و در تمام چیزها مجذوب امور فردی و اشخاص می‌شد. با این همه، او دانشمندی به اندازه کافی تربیت یافته و همدرد بود که بتواند در آزمایشگاه ادراک پیرس از اندیشیدن، کششی نیرومند را بیابد (چهار پراگماتیست، 1366)جیمز فلسفه را از کلاسهای درس بیرون کشید و در زندگی روزمره به کار انداخت. میگفت هر یک از ما فیلسوف هستیم. دانسته یا ندانسته، دایما در پی آنیم که راجع به اموری که به ما ارتباط پیدا می‌کند، اظهارنظر کنیم و تصمیم بگیریم و همین ضرورت اتخاذ تصمیم، این کشش غریزی به سوی اعمال و عقاید خردمندانه‌تر، همان عاقلی است که ما را فیلسوف بار می‌آورد. (توماس، هنری و توماس، دانایی، ترجمه احمد شها، 1372.)پراگماتیست، آموزش و پرورش را جنبه یا بعد فعال فلسفه می‌داند و معتقد است که فلسفه از تربیت، زاییده می‌شود نه برعکس. به نظر دیوئی بهترین و مهمترین تعریف فلسفه این است که «فلسفه، عبارت از نظریه تربیتی به معنای وسیع کلمه است.»به نظر جیمز، برای پراگماتیسم، آزمون هر عقیده‌ای این است که آن عقیده چه تغییری در زندگی شخصی به وجود می‌آورد و همین آزمون است که گذرگاه انواع گوناگون جهان‌بینی هاست (پراگماتیسم، 1370)به نظر ویلیام جیمز پراگماتیسم، فلسفه‌ای است که می‌تواند انواع خواسته‌های فلسفه‌های گوناگون را ارضا کند. این فلسفه می‌توانند مانند خردگرایی مذهبی باشد، و در عین حال «تجربه‌گرایی» خود را نیز حفظ کند. پراگماتیسم همه نظریه‌های ما را نرم می‌‌کند، آنها را انعطاف‌پذیر می‌‌سازد و هر کدام را به کار وامی‌دارد. او نه عقاید جزمی دارد و نه اصول اعتقادی خاص، بلکه فقط روش خاص خویش را دارد. همان طور که پراگماتیست جوان ایتالیایی، پاپینی گفته است، پراگماتیسم در وسط نظریه‌های ما قرار دارد (پراگماتیسم،1370.)جیمز معتقد بود که فکر درست آن است که به موفقیت ما در زندگی بینجامد و ایمان و اعتقاد درست، آن است که به تحقق یافتن هدفهای ما در جهان و زندگی کنونی منتهی شود. بنابراین، افکار و عقاید ما ذاتا مطلوب نیستند بلکه مانند وسایلی به شمار می‌روند که هدفهای ما را در دنیای واقعی تحقق می‌بخشند. به عبارت دیگر، نشانه حق، موفقیت و علامت باطل، شکست است.جیمز درباره فلسفه تصریح کرد که فلسفه به معنای کاملش جز مردی که میاندیشد نیست، تا یک فایده عملی را که می‌خواهد، تحقق بخشد. پراگماتیسم مایل به نرم کردن کلیه نظریه‌های ماست (پراگماتیسم، 1370)

جان دیوئی

فیلسوف بزرگ و برجسته فلسفه تربیتی جان دیوئی است که می‌‌توان گفت ویلیام جیمز پراگماتیسم را فلسفه عامه‌پسند و مردمی ساخت و دیوئی آن را به صورت یک سیستم فکری نظامدار درآورد. شاید دیوئی پرنفوذترین فیلسوف تربیتی معاصر در جهان است که تقریبا اکثر نظامهای آموزش و پرورش جهان را تحت‌تاثیر قرار داد که هنوز هم تاثیر آن ادامه دارد. رشد و گسترش و تقویت سیستم فکری پراگماتیسم (عملگرایی)، مخصوصا در میدان آموزش و پرورش، به دست جان دیوئی انجام گرفت. این فیلسوف، در منطق، معرفت‌شناسی، علم اخلاق، زیباشناسی و فلسفه‌های سیاسی و اقتصادی و تربیتی شهرت یافت. او فلسفه‌های کلاسیک سنتی را به شدت مورد انتقاد قرار داد، مخصوصا فلسفه‌هایی را که کوشش کردند ارزش تجربه انسان را به حداقل برسانند.دیوئی تحت‌‌تاثیر (ایده آلیسم) جدید هگل، فیلسوف آلمانی قرار گرفت زیرا به نظر او در نظریه هگل، بیش از هر فیلسوف دیگر، غنا و تنوع بینش وجود دارد. او مانند هگل محیط‌گرا بود و اهمیت تاریخ را برای شناخت مسائل اجتماعی حاضر تاکید می‌کرد.البته دیوئی در دیدگاه فلسفی خود بیشتر به ویلیام جیمز مدیون است و به نظر برخی از مورخان فلسفه، دیوئی نظریه ابزارگرایی خود را از مفاهیم کتاب اصول روانشناسی جیمز دریافته است، همچنان که معتقد است پراگماتیک خود را از او گرفته است.دیوئی شخصی ساده بود، فروتن، مطلقا خالی از هر گونه تظاهر، همیشه آرام، دلسوز، متفکر و اندکی خجول، پشتکار زیادی داشت، در بحث استاد بود و در کار سختکوش. دیوئی شصت سال بی‌وقفه نوشت و انبوهی کتاب و مقاله انتشار داد که هر کدام در مورد جنبه‌ای از وضعیت و موقعیت انسان بود. او مصرانه استدلال می‌کرد و همواره می‌کوشید تا خوانندگانش را به این نکته متوجه و معتقد گرداند که: «عمل آگاهانه تنها وسیله غایی آدمی در هر زمینه است» (شعاری‌نژاد، 1383.)

به عقیده دیوئی کار اصلی فلسفه حل مسائل فیلسوفان نیست، بلکه به حل مسائل انسان‌ها می‌پردازد. خود او نیز به همه مسائل مردم در وسیع‌ترین زمینه‌های امور اجتماعی، اخلاقی و نظری می‌پرداخت و محتوای آثار گوناگونش این جهان شمولی اندیشه‌های او را به صراحت نشان می‌دهد.بیشترین تاثیر جهانی جان دیوئی در میدان آموزش و پرورش بود. او برخلاف اکثر فیلسوفان، آموزش و پرورش را قلمرو جداگانه‌ای که یک نظریه‌پرداز به عنوان الزامی اخلاقی یا به دلیل شهروندی گاه بخشی از وقت خویش را صرف آن می‌کند، نمی‌دانست. بلکه برعکس، هر گونه فلسفه‌ای را فلسفه آموزش و پرورش می‌‌خواند. آموزش و پرورش برای او معنای زندگی تصورات در تشکیل عادت ذهنی انسان‌ها بود. به اعتقاد او، شاخص اساسی هر فلسفه‌ای روشی است که آن فلسفه برای ایجاد این عادتها، و بنابراین، کیفیت معقول و اخلاقی زندگی معمول ما دنبال می‌کند (چهار پراگماتیست، صفحه 256.) دیوئی این دیدگاه تربیتی - فلسفی خود را در کتاب دموکراسی و آموزش و پرورش چنین بیان می‌کند: اگر بپذیریم که آموزش و پرورش، فراگرد ایجاد آمادگی‌‌های اساسی، عقلانی و عاطفی در برخورد با طبیعت و انسان است، فلسفه را می‌‌‌توان حتی به عنوان «نظریه عمومی آموزش و پرورش» تعریف کرد. فلسفه، اگر نخواهد یک امر نهادی - یا زبانی - با نوعی رضایت خاطر عاطفی برای معدودی افراد یا در حد جزم‌های اختیاری صرف باقی بماند، باید با بررسی تجربه پیشین و ارائه نقشه‌مند ارزشهای زندگی، بر رفتار انسان تاثیر گذارد.تبلیغ و ترویج عمومی، اعمال قانونی و اداری در ایجاد گرایشی که فلسفه آن را مطلوب می‌داند، موثرند اما فقط تا آنجا که تربیتی هستند یعنی تا آنجا که گرایش‌های ذهنی و اخلاقی را اصلاح می‌کنند.چنین روشهایی، در بهترین حالت دچار این محدودیتند که مخاطبان آنها کسانی هستند که عاداتشان تا حدود زیادی شکل گرفتهاند، در حالی که آموزش و پرورش نسل جوان دارای میدان عمل مساعدتر و آزادتری است. از طرف دیگر اگر فلسفه اهداف و روشهای حرفه تدریس را از طریق یک بررسی گسترده و دلسوزانه از جایگاه آنها در زندگی معاصر، زنده و جاندار نسازد، این حرفه به یک امر تجربی معمولی تبدیل خواهد شد. (چهار پراگماتیست، صفحه 256)دیوئی که از پیشگامان برجسته این فلسفه است «تجربه» را محور آموزش و پرورش قرار داد و حتی فرآیند تربیت را «بازسازی تجارب» تعریف کرد. بنابراین باید مفهوم «تجربه» را از دیدگاه این فیلسوف و مربی جهان دریابیم.

 برداشت دیوئی از تجربه در برگیرنده سه عنصر است:

الف) تاکید زیست

‌شناختی بر تجربه به مثابه محصول «کنش متقابل» شرایط عینی و نیروهای ارگانیک،

 ب) مفهوم علمی «آزمایش» به مثابه تغییر سنجیده محیط توسط پژوهشگران که به شناخت نوین منجر می‌گردد و

ج) آموزه پیرس درباره «معنا» که طبق آن تصورات ما بر حسب پیامدهای اعمال ما تحلیل گردند و به همین دلیل این تصورات در خدمت تنظیم اندیشیده رفتار ما قرار دارند. (شعاری نژاد، 1383)

تجربه، آن‌گونه که دیوئی آن را تفسیر می‌کند، تمام این عناصر را شامل می‌گردد. به نظر او ادراک روابط بویژه روابط بین اعمال ما و پیامدهای تجربی آنها جزء اساسی دستیابی به شناخت است. به محض این که ما به این نوع ادراک دست یابیم، هم رفتار ما و هم محیط معنی تازه‌ای می‌یابند. ما برای دستیابی به درک روابط، به تجربه و توانایی انباشت آنچه از تجربه می‌آموزیم، نیاز داریم. اما تجربه تنها ثبت یا مشاهده انفعالی پدیده‌ها نیست، بلکه در برگیرنده کنش متقابل سنجیده با شرایط محیط است که پیامدهای آن نقالانه مورد توجه قرار می‌گیرند و نظارت بر رفتار آینده را سبب می‌گردند. این کنش متقابل نشانه اندیشیدن علمی و خصلت پیشرفته‌ترین اشکال آزمایش علمی است. (چهارپراگماتیست، 1366)

مهمترین افکار و عقاید عملگرایان به طور خلاصه عبارت است از:

- افکار به تنهایی برای واقعیت کافی نیستند و عمل روی آنها برای تعیین ارزش ضرورت دارد. 

- باید به زمان حال پرداخت نه گذشته، که پرداختن به گذشته از خصایص برجسته آرمانگرایی و واقع گرایی است. 

- باید روی تغییر تاکید کرد که تنها واقعیت است. 

- برای حل مسایل موجود باید از روش علمی استفاده کرد. هرگاه فکر «موثر باشد» و مساله را حل کند در این صورت «حقیقت» کشف شده است.

- حقیقت به شرایط و اوضاع موجود بستگی دارد و چیز مطلقی نیست آنچنانکه آرمان

‌گرایان و واقع‌گرایان معتقدند. پس هر چیز نسبی است که حتی اخلاق را هم در بر می‌گیرد.

- «تجربه» واسطه یا میانجی افکار و اعمال است و آمیختگی آنها را منعکس می کند. 

- معلمان قدرت مطلق نیستند و نمیتوانند یادگیری را برای دانش آموزان کامل کنند. دانش آموزان هم مدام از دیگران می‌آموزند که‌مهم‌تر از همه، محیط آنهاست.( شعاری نژاد، علی اکبر/ 1383)

 معلم پراگماتیست

معلم پیرو عملگرایی معمولا از خصایص زیر برخوردار است:

-پیوسته به دانش‌آموزانش کمک می‌کند که این حقیقت را دریابند و بپذیرند که همواره قابل تغییر هستند. 

- به دانش‌آموزان آموزش می‌دهند که برای رسیدن به حقیقت و حل مسائل، روش علمی را به کار ببرند. 

- برای دانش‌آموزان مسائلی را ترتیب می‌دهد و مطرح می‌سازد که حل و فصل آنها مستلزم تلاش شخصی باشد.

- یادگیری دانش‌آموزانش را آنچنان راهنمایی و هدایت می‌کند که به رشد و تکامل شخصی و اجتماعی آنان بینجامد.

- فعالیت‌های یادگیری را آنچنان پیش می‌برد که دانش‌آموزان مستقیما به فرآیند تحقیق کشانده شوند و به پژوهش بپردازند.

- دانش‌آموزان را در پرسش‌های ارزشی درگیر می‌کند که به کوشش برای رشد و تکامل اجتماعی منجر می‌شود.

- دانش‌آموزان را طوری پرورش می‌دهد که وحدت آموخته‌های خود را در نظر داشته باشند (شعاری‌نژاد، 1383.)

مبانی تربیتی در مکتب پراگماتیسم:

 

در این مکتب، مدرسة فعال و دانش آموز فعال مورد توجه است. کار اساسی مدرسه و تعلیم و تربیت، انتخاب فعالیتهایی است که منجر به پیدایش معرفت اساسی و فهم مفید شود بنابراین وظیفه اخلاقی معلم سازمان دادن ، انتخاب کردن و هدایت تجربیاتی است که در زمینه فعالیت های فردی و گروهی حداکثر معرفت و فهم را در افراد به وجود می آورد . و در مرحلة دوم رغبت و علاقة شاگردان در انتخاب تجربیات، اهمیت زیادی دارد. وظیفة معلم، تحریک و هدایت رغبت می باشد در جریان کسب معرفت نباید شاگرد را به وضع حاضر محدود می ساخت معرفتهای گذشته در برخورد به وضع حاضر موثر هستند مدرسه باید مانند لانة زنبور باشد. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا با استفاده ازتجربه های گذشته، زمان حاضر و مشکلات آن را درک کند و تجربه های زمان حال را وسیلة گسترش تجربه در آینده قرار دهد. در جریان کسب معرفت مهم به کار افتادن نیروی تفکر است حفظ معلومات و مهارتها فاقد ارزش تربیتی می باشد بنابراین محیط کلاس باید نیروی تفکر شاگردان را تحریک کند و از این راه در کسب معرفت به آنها کمک نمایداز نظر این مکتب، تربیت اگر فقط به حفظ معلومات و اطلاعات محدود شود؛ فاقد ارزش است. ارزش هر مفهومی در نتیجة عملی آن نهفته است. محیط کلاس باید روح دموکراسی را پرورش دهد و دانش آموزان را متوجه ارزش فردی و قدرت عقلانیشان کند.( شریعتمداری ، علی ،138،)

آموزش و پرورش از دیدگاه عملگرایی

 

در عملگرایی، مخصوصا ابزارگرایی بیش از سایر سیستم‌های فلسفی، انسان و آموزش و پرورش مورد بحث قرار گرفته‌اند به طوری که عملگرا (پراگماتیست)، آموزش و پرورش را جنبه یا بعد فعال فلسفه می‌داند و معتقد است که فلسفه از تربیت، زاییده می‌شود نه برعکس. به نظر دیوئی بهترین و مهمترین تعریف فلسفه این است که «فلسفه، عبارت از نظریه تربیتی به معنای وسیع کلمه است.» (شعاری‌نژاد، 1383)

فلسفه آموزش و پرورش پراگماتیستی را میتوان در چند اصل زیر خلاصه کرد:

 

1- مبدا و محور آموزش و پرورش کودک است و تعامل میان محیط طبیعی و اجتماعی کودک است که به او تجربه میدهد و مربی باید همواره به این تعامل توجه خاص داشته باشد.

2- تربیت از نظر پراگماتیسم توجیه و هدایت‌انگیزه‌ها و استعدادهای فطری است و در نتیجه این آموزش و پرورش کودک را شکل‌پذیر، فعال و نتیجه‌بخش، مبتکر و خلاق تربیت می‌کند.

 3- پراگماتیست‌ها برای فرد، آزادی، اعتقاد و ایمان او ارزش زیادی قائل هستند به بیان دیگر، هر فرد در اجتماع می‌تواند و حق دارد مقام متناسب خود را اشغال کند.

4- پیروان فلسفه پراگماتیسم به فرآیند و روش، بیش از هدف و نتیجه عمل اهمیت می

دهند.

5- پراگماتیست عقیده دارد که دانش‌آموز باید دائما در وضع فعال قرار گیرد و نباید از او انتظار داشت که عقاید و نتایج اندیشه مردم را بپذیرد. معتقد است که آموزش و پرورش باید کودک را تحریک و ترغیب کند تا خود و در نتیجه فعالیت ذهنی و تجربی خود را بشناسد. به این ترتیب پراگماتیسم عمل را بر تفکر ذهنی و انتزاعی مقدم می‌داند.

6- پراگماتیست معتقد است که کودک از راه فعالیت شخصی بیش از روش تقلید یاد می

گیرد.

این مکتب درصدد آن است که کودک در اوضاع و احوالی قرار گیرد که خود در نتیجه کوشش به حقیقت برسد.

7- پراگماتیسم تقسیم برنامه درسی را به علوم و مواد مختلف مورد انتقاد قرار می

‌دهد زیرا میان آنها فرق زیادی نمی‌بیند و معتقد است باید معرفت و شناخت را به کودک به صورت فعالیت واحد زنده، آنچنان که در طبیعت هست، درآورد و کودک از این شناخت خود در حل مسائل و مشکلات زندگی استفاده کند و به این شناخت از دیدگاه عملی بنگرد.

8- فلسفه عمل‌گرایی به اصل تکامل در برنامه درسی معتقد است و این اصل عبارت از زندگی دانش‌آموز و تجربه او به طور کلی و خصوصا فعالیت کنونی وی است.

9- پراگماتیست، مدرسه را جامعه کوچکی از اجتماع بزرگ می‌داند و معتقد است که دانش‌آموز از راه فعالیت‌های خود در این جامعه می‌تواند با حقوق و وظایف یا به طور کلی مسائل اخلاقی آشنا شود و آنها را به کار بندد. در این صورت دیگر معلم نقش واعظ و سخنران را نخواهد داشت.

10- پراگماتیست از طریق روش پروژه مشخص میشود. در این روش کودک را با مشکلات و مسائل عملی در زندگی مواجه می‌کنند تا شخصا درباره آنها بیندیشد و برای حل آنها بکوشد.

فعالیت فلسفه پراگماتیسم در میدان آموزش و پرورش، سبب شد که نهضت «تربیت پیشرفته» پیدا شود که پیشرو آن دیوئی است. این آموزش و پرورش توجه خود را بیشتر به دانش‌آموز معطوف می‌کند و معتقد است که ما در جریان زندگی یاد می‌گیریم و از یادگیری موضوع‌هایی که از لحاظ زندگی مورد استفاده نیستند، معذوریم. (جان دیوئی، ترجمه سیداکبر میرحسینی، 1369)

هدف های تعلیم و تربیت پراگماتیسم

 

به نظر جان دیویی هدف تعلیم و تربیت باید خود تغییر باشد چنانچه جهان و موقعیت های آن متغیرند و اعتقاد به غایتی ثابت از نظر دیویی مساوی با زیانهای غیر قابل جبران و نقص غرض است اهداف تعلیم و تربیت در صورتی که برآیند مسایل و مشکلات موقعیت کنونی باشند قابل قبول هستند وتنها در این صورت قدرت برانگیختن شاکردان را خواهند داشت و به این ترتیب ارتباط فعالی میان ایده آل و وضع موجود برقرار می شود که موجود را به پیش می راند که این امر هدف تعلیم و تربیت یا رشد است و منظور از آن همان تجدید مستمر سازمان تجربه است دیویی میگوید که رشد ملاکی برای داوری در مورد رفتار فردی است به همان شکل که دموکراسی یکملاکی برای داوری در مورد ارتباطات اجتماعی است رشد به بیشتر از به بدست آوردن سرمایه های آباء و اجدادی که از طریق محیط فیزیکی و اجتماعی ارائه شده است روی فعالیت فرد نیز تکیه دارد و فرصت هایی را برای توسعه خود فرد به طور وسیعتر به وجود می آورد یعنی رشد بیان تمام منابع و قدرتها ی خود می باشد رشد خود هدف است و هدفی جزء خود ندارد اما زمینه می خواهد و زمینه با فراهم شدن نوع خاصی از روابط اجتماعی میان افراد به وجود می آید که آن نوع خاص دموکراسی نامیده می شود جان دیویی دموکراسی را ه عنوان یک هدف و ایده آل بشر فرض می کند و جنبه سیاسی و و حکومتی آن را که حکومت مردم بر مردم نامیده می شود و وسیله ای برای نیل به دموکراسی می داند او در تعریف دموکراسی می گوید دموکراسی یک راه زندگی است و زندگی را اعم از زندگی فردی و اجتماعی می داند در این راه رفاه عمومی و رشد شخصیت افراد به حد کافی تامین می شود به عقیده او حکومت مردم بر مردم بهترین وسیله ای است که بشر تاکنون برای استقرار روابط انسانی میان افراد و رشد شخصیت آنها پیدا کرده است .( هنر آبادی ، حسنعلی ، 1373 ) 

ویژگی های هدف در آموزش و پرورش پراگماتیستی

 

هدف دلالت می کند بر نتیجه ی یک فرایند طبیعی آگاهانه ای که هدف را در برآورد ملاحضات جاری و در انتخاب راههای رفتاری و تعامل , به یک عنصرتبدیل می کند . مفهوم این فرایند , این است که فعالیت , تبدیل به عملی هوشمندانه شده است بخصوص که هدف یعنی تدبیر پیامدها با توجه به نتایج احتمالی که از رفتاری خاص در موقعیتی خاص به روشهای مختلف ناشی می شود و استفاده از موقعیتهای قابل پیش بینی به منظور هدایت مشاهدات و مهارتها .

از نظر جان دیویی هدف باید عینی ، پویا ، رغبت انگیز و رشد یابنده باشد هدف دلالت بر مرحله نهایی یک فعالیت که مورد توجه ذهن قرار می گیرد و شخص را به ادراک برخی از واقعیت ها و اختیار بعضی از طرق عمل می کشاند ففعالیت هدفمند فعالیتی عقلانی است که شخص می تواند به پیش بینی نتایج طرق مختلف عمل بپردازد به کمک برخی از وسایل موجود در جهت معینی پیش رود هدفی که از خارج برای فعالیتهای شخص تعیین شود هدف حقیقی نیست و به فعایتهای واقعی بستگی ندارد و در نتیجه نه تنها باعث تشدید فعالیت نمی شود بلکه مانعی در برابر آن پدید می اورد تحمیل هدف های تربیتی نامو فق برکودکان سبب شده است که آموزش و پرورش وسیله ای برای تامین مصالح آینده کودکان به شمار می رود و ه صورت کار آزمایشی کور کورانه و ملالت آور هم برای کودکو هم برای معلم در آید .جان دیویی هدف های تربیتی را هم مثل هدف های سایر فعالیت های انسانی متعدد و مختلف می داند هیچ هدفی در زیر چتر دیگری نیست و این اهداف همه فعالیت های تربیتی را راهنمایی می کنند و دارای ویژگی های زیر هستند .

الف ) هدف تربیتی در مورد هر کس باید مبتنی بر فعالیتها و احتیاجات اصیل او که شامل غرایز و عادات اکتسابی هستند باشدهرگز نباید هدفهای مطلوب افراد بالغ بر کودکان را تحمیل کرد یا همه کودکان را بدون توجه به اختلافهای سیاسی آنها اسیر هدفهای معینی ساخت .

ب) هدف تربیتی باید با اوضاع و احوال محیط شخصی موافق باشد تا حصول آن میسر گردد هدفهایی که از خارج بر شخص تحمیل شوند قابل حصول نخواهند بود متاسفانه هدفهایی که ما در تعلیم و تربیت کودکان اختیار می کنیم از ای گونه اند .هدفهای تحمیلی از خارج به تدریج به صورت هدفهای انعطاف ناپذیر در می آیند و این حالت باعث عدم موفقیت فرد در رسیدن به هدفهای مورد نظر و در نتیجه باعث فساد طبیعت انسان می شود حتی برای تضمین اولویت هدفهای تحمیلی از خارج گاهی اتفاق می افتد که توسل به بنیاد های سیاسی و مذهبی ضرورت پیدا کند دیویی سخت مخالف آن است که آموزش و پرورش هدفهایش را از مراجع خارجی دریافت کند به نظر او اقدام تربیتی باید مستقل باشد زیرا تعلیم و تربیت خود فرایند های اکتشافی است که به وسیله آن می توان نتایجی را که ارزش هدف واقع شدن را دارند مشخص کند آگر تعلیم و تربیت هدفهای خود را از خارج بگیرد از زیر بار مسولیت خود در زمینه ورزیدن هوش و حس پیش بینی که اساس تشکیل فعالیتهاست شانه خالی کرده است . .( هنر آبادی ، حسنعلی ، 1373 )

برنامه درسی از نظر پراگماتیستها

مکتب‌های تجربه‌گرایی تقسیم برنامه را به علوم و مواد مختلف نادرست می‌دانند؛ زیرا می‌گویند: همه آنها جنبه‌هایی از فعالیت انسان برای حل مشکلات محیطی و سازگاری با محیط هستند. کودک باید تجارب لازم را بیاموزد تا بتواند موجودیت خود را در جهان حفظ کند. بنابراین، برنامه درسی باید شامل انواع شناخت و مهارتهایی باشد که کودک در زندگی کنونی و آینده‌اش به آنها نیازمند است.پس هر کودک باید ابتدا نوشتن و خواندن زبان ملی خود را یاد بگیرد و بتواند افکارش را با آن تعبیر کند. از طرف دیگر،‌به یادگیری ریاضیات احتیاج دارد و نیز در برنامه مدرسه باید درس بهداشت و تربیت‌بدنی را گنجانید 

به نظر جیمز، برای پراگماتیسم، آزمون هر عقیده‌ای این است که آن عقیده چه تغییری در زندگی شخصی به وجود می‌آورد و همین آزمون است که گذرگاه انواع گوناگون جهان‌بینی هاست .مدرسه به طور کلی باید فعالیتهایش را بر امیال دانش‌آموزان مبتنی کند تا این‌که بتواند رغبت آنان را برای یادگیری برانگیزد. دیویی امیال کودکان را به 4 نوع تقسیم می‌کند:

1- میل به ارتباط اجتماعی 2- میل به جستجو و بررسی اشیاء 3- میل به فعالیت 4- میل به تعبیر هنری.به عقیده او، هرگاه برنامه فعالیت مدرسه بر این 4 میل تنظیم شود، به رشد و تکامل طبیعی کودک کمک خواهد کرد و یادگیری برای او ننشاط‌انگیز خواهد بود. (شعاری‌نژاد،‌.)

روش تدریس از نظر پراگماتیستها

عملگرایی، دانش‌آموز‌محور است و برنامه درسی را ناشی از زندگی می‌داند. روی تفکر انتقادی و خلاق تاکید می‌کند. وظیفه معلم هم این است که تجارب و آزمایشها را برگزیند، تنظیم کند و هدایت نماید، آنچنان که شرکت در فعالیتها شناخت و معرفت دانش‌آموزان را به حداکثر برساند.وقتی خود دانش‌آموزان درگیر تجربه و آزمایش شوند، طبعا بیشتر احساس مسوولیت خواهند کرد. تربیت اجتماعی و روان‌شناختی باید توام انجام گیرند. در هرگونه تربیت: اخلاقی، شغلی، اجتماعی باید رشد و تکامل فرد را پایه قرار داده با توجه به این نگرشها روش تدریس تابعی از تفاوت‌های فردی خواهد بود و نمی‌توان روش واحد و ثابتی را برای همیشه به کار برد.

روش تدریس، علاوه بر داشتن شرط مذکور باید:

همه محصلان و دانش‌آموزان را فعال نگه دارد، نیازها، رغبتها و تمایلات همه دانش‌آموزان را در نظر بگیرد، تفکر انتقادی را در آنان برانگیزد، احساس مسوولیت را در آنان پرورش و رشد دهد، آنها را به تجربه شخصی پدیده‌ها برانگیزد، همکاری و تشریک مساعی دانش‌آموزان را ایجاب کند. معلم نقش رهبری، راهنمایی‌کننده و هدایت‌کنندگی دارد و تدریس را به صورت غیرمستقیم انجام می‌دهد. از نظر پراگماتیست‌ها، بهترین روش تدریس همان روش پروژه است، یعنی هر گروهی از دانش‌آموزان به مطالعه و جمع‌آوری اطلاعات درباره یکی از موضوعات درسی همت می‌گمارد .

معروفترین پیشگامان فلسفه تربیتی عملگرایی و پیشرفت‌گرایی پس از جان دیوئی عبارتند از: ماریا مونته‌سوری (1952-1870) که معتقد بود رشد و تکامل طبیعی و سالم فقط در محیط آزاد انجام می‌گیرد. با کودک نه مثل یک شی بلکه مثل یک انسان رفتار شود، ‌نه‌چون ظرفی که بزرگسالان پرش کنند، بلکه به عنوان موجود زنده‌ای که می‌کوشد خود را رشد دهد، نه چون جانداری که باید هویتش را از والدین یا معلم دریافت کند، بلکه مثل شخصی زنده، فعال و منحصر به فرد.

پارکز (1902- 1837) که به گفته دیوئی «شاید بیش از هر فرد دیگری شایسته عنوان پدر جنبش آموزش و پرورش پیشرو باشد.» خدمت این مربی بزرگ چهار چیز بود: 1- تاکید بر این که کودک باید مرکز و محور برنامه

‌ریزی و کار مدرسه باشد 2- تربیت کودک باید در محیط جمعی گرمی انجام گیرد 3- برنامه درسی باید تا حد امکان از فعالیتهای علمی ناشی شود. 4- تشویق دانش‌آموزان به تعبیر و بیان افکار و عواطف خود از راه هنر، ادبیات و حرکات بدنی (شعاری‌نژاد، 1383.)

حل مسئله با روش « دیویی »

سردمدار روش حل مساله در آموزش(تعلیم و تربیت) به واقع جان دیویی٬ فیلسوف بزرگ تربیتی است. از دیدگاه دیویی و اطرافیانش٬ هدف آموزش ارتقای توانایی همه دانش آموزان برای حل مساله است.جان دیویی فرآیند حل مسئله را با پیدا کردن عواملی که موجب مسئله شده اند ، آغاز می کند . فردی که در جنگل پیش می رود ، ممکن است به گودالی برسد که او را از پیشروی باز دارد . در اینجا ، عمق و پهنای گودال و لغزنده بودن دیواره های آن مشکل آفرین هستند . در این موقعیت ، عابر راه های مختلفی برای عبور از گودال در نظر می گیرد یکایک آنها را ارزیابی می کند ، و سرانجام راه حل نهائی را به کار می گیرد و مسئله را حل می کند .

 روش دیویی دارای پنج مرحله به شرح زیر است :

1- مشخص کردن مسئله

2- حدس زدن یا مشخص کردن علل مسئله

3- در نظر گرفتن راه حل های ممکن

4- انتخاب بهترین راه حل

5- اجرای راه حل انتخابی و نتیجه گیری

حل مسئله با روش دیویی دانش آموز را با فرآیند پژوهش آشنا می سازد .بنابراین نباید در مدرسه موضوعات مستقیماً به دانش آموزان عرضه گرددبلکه باید از طریق ارائه مساله انجام گیرد و دانش آموزان خود از طریق کنکاش و جستجو و بررسی فرضیات مختلف، بنا به سطح رشد دانش و مهارت خودشان بتوانند به دانش و اطلاعات خود بیفزایند و با یادگیری روش حل مساله آن را به سایر مسایل زندگی نیز تعمیم دهند.

 اصول تربیتی عملگرایی عبارتند از:

کودک‌محوری، تربیت هدایت انگیزه‌ها و استعدادهای فطری است، روش مهمتر از هدف است، فعال‌بودن محصل، یادگیری از راه زندگی ، وحدت‌مواد درسی، مدرسه جامعه کوچک است.

 فهرست منابع و ماخذ:

1- شعاری‌نژاد، علی‌اکبر، فلسفه آموزش و پرورش، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1383.

2- جیمز، ویلیام، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1370.

3- دیوئی ، جان، مدرسه و شاگرد،ترجمه مشفق همدانی، تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1333.

4- کاپلستون ، فردریک تاریخ فلسفه : از بنتام تا راسل، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی ، 1370.

5- اسکفلر، اسرائیل، چهار پر اگماتیست، ترجمه محسن حکیمی، تهران: نشر مرکز، 1366.

6- توماس، هنری و توماس، دانالی، ماجراهای جاودان در فلسفه،ترجمه احمد شها، تهران: انتشارات ققنوس، 1372.

7- سنج‌، پیتر ام‌. مترجمین‌: حافظ کمال‌هدایت‌و محمد روشن(1377) .پنجمین‌فرمان‌، تهران‌: سازمان‌مدیریت‌صنعتی

8- علاقمند علی ، مبانی نظری و اصول مدیریت آموزشی ، انتشارات نشر روان، 1386

9- هنر آبادی ، حسنعلی بختیار ، بررسی تطبیقی اندیشه های فلسفی و تربیتی دیویی،1373، پایان نامه

10- شریعتمداری ، علی ، فلسفه آموزش و پرورش، انتشارات سمت ، 1381

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد